ازت ناراحتم چون درکم نکردی
قبل اینکه به احساساتم لقب بدی بدیی اول
ببین چطوری بودم....
چند حرف در حد کلام
منم می تونستم مثل خیلیا خوش بگذرونم
برم بگردم بخندم اصلا هم برام مهم نباشی
به روی نبایدها پا بذارم و مهم نباشن
اما روراست بگم بهت تا خواستم رو پای خودم وایسم
محکم زدی زیر پاهام و باورش برام سخت بود
اگه مهم نبودی برام چیزایی که داشتمو برام مهم بودنو
نمی فروختم مثل خودت می رفتم دنبال تفریح
تا حالا به این فکر کردی بعد تحصیل چیکار می خوای بکنی
یا کلا چی یاد گرفتی؟و چی بلدی
پدر مادر که همیشه نیستن
وقتی خواستم حرفامو بگم زود بهت برخورد
اززندگی چه چیزایی بلدی؟
تو وقتی نمی فهمی به خاطرت کارگاه پدرمو ول کردمو
2شیفت کار کردم یعنی چی...یعنی بخوای رو پای خودت وایسی
اما الان همه چی دارم به لطف خدا
جز تو که نفهمیدی آدم باید خودش, خودش باشه نه دیگران
نمی دونم خدا کی حرفامو بهت میرسونه اما ازت ناراحتم
تاحالا به خاطرت به دختری نگاه هم نکردم اما
تو اینم نفهمیدی فقط گفتی...
ساده باش و یکرنگ نه مثل دیگران رنگارنگ
با جرات میگم الان هرچی دارم هرچی... خودم زحمتشو کشیدم
مثل همه پول بابام نیست
من مغرورتر از اونیم که بخوای فک کنی
...
دیروز بعد باشگاه با بچه ها رفتیم حسابی گشتیم
اوف وزنم شده72!!
راستی فیسو راه انداختم فقط برای تجارته
هی روزگار
نظرات شما عزیزان: